یادداشتهای یک خوری

دست نوشته ها

یادداشتهای یک خوری

دست نوشته ها

تا بوده همین بوده

الان به صورت اتفاقی یه سی دی به دستم رسید که وقتی بازش کردم دیدم اطلاعاتی در مورد یکی از بخشهای منطقه به صورت عکس و نوشته و... داره. در مورد تاریخ و آثار تاریخی و... که یک بخشی هم نوشته بود شهدای بخش.../ در آخرین مرحله بر روی این قسمت کلیک کردم، شهدای روستاهای مختلف بودند که بر روی هر کدام کلیک میشد تصویر و شرحی از زندگی آنها را نشان می داد.

بر روی اولی که کلیک کردم تصویر سه نفر بود که در توضیحات نوشته شده بود: «مفقود الاثر»

سه تا جوان کمتر از بیست و سه چهار ساله... دلم اول به حال خودم سوخت! و بعد هم به حال خانواده هاشون...

نمیدونم حال خانواده هاشون الان چه جوریه... الان به اونهایی که جنگ را به راه انداختند چی میگن... یا الان هم چشم انتظار دیدن و بازگشت فرزندشون هستند یا نه... یا .... یا....

کاش این جنگ خانمان سوز- واقعاً خانمان سوز- هرگز به راه نمی افتاد و یا کاش آیندگان دیگر بار موقع ورق زدن تاریخ، این کاشکی های امروز ما را تکرار نکنند...

البته تاریخ این بشر یاغی نشون داده که جنگ و خانمان سوزی بخشی از وجودش است... یکبار به خاطر زمین... یکبار به خاطر آب... یکبار به خاطر نان... یکبار به خاطر نفت... یکبار به خاطر هوا... یکبار به خاطر... 

و گویا همیشگی است...!

نمیدانم این آرزوی پیر زنان، توقعی بجا است یا نه:

که خدایا کاری کن زمانه فرزندان ما جنگ و خانمان سوزی نباشد...

من که گمان نکنم این آرزو و دعا پذیرفته شود... فکر کنم خلاف روال طبیعی زندگی بشر باشد...!

هر چه نگاه میکنی یه جای این زمین کوچک، جنگی بزرگ در حال پیگیری است...

تا بوده همین بوده... تا هست هم همین خواهد بود؟