یادداشتهای یک خوری

دست نوشته ها

یادداشتهای یک خوری

دست نوشته ها

از دست دادن

همیشه پیش خودم فکر می کنم از دست دادن یک عزیز چقدر سخته ،

تصور اینکه آدم روزی قبل از مرگ خویش ،ببینه پدر بزرگ و مادر بزرگ ، پدر و مادر ، خواهر و برادر، قوم و خویش و دوست ، از دستش رفتن خیلی خیلی دشواره،

بسیاری از ما حتی حاضر نیستیم چنین روزی را برای خودمان متصور شویم،

اما این یک حقیقت است ، حقیقتی تلخ و دردناک ،

بیاییم یک جور دیگه به مرگ نگاه کنیم ، خارج از تمامی مسائل دینی و اجتماعی، اینبار از منظر وجدانی...

وقتی خبر مرگ عزیزی را می شنویم ، ابتدا که باورش برایمان سخت است ، اما کمی بعد متوجه می شیم که آری ، اونو برای همیشه از دست داده ایم ، و شاید گریه و ناله سر دهیم ، و شاید هم سکوت... و شاید هم خودمان را گم کنیم ،

ولی هر چه که هست در برابر وجدان خود یک جور دیگه بر خورد می کنیم، برخوردی جدا از ظاهر سازی ها در مقابل مردم ِتسلیت گو و تماشاگر...!!

کمی با خود فکر کنیم که در زندگی با هم چگونه بودیم، چقدر دوست داشتن را تجربه کردیم، و در یک کلام چقدر "قدر همدیگر" را دانستیم...

حال این رفتارمان در زندگی را ببیرم به دادگاه وجدان ،

اگر ناموفق بودیم ،که دیگر هیچ...

نه نیازی است که بعد از مرگ حتماً در قبرستان کنار هم بخوابیم و نه نیازی است به شیون و فغان بیهوده، و نه نیازی است به ذکر خاطراتی که بوی ریا می دهد،

و اگه موفق بودیم که خوشا به سعادتمان... چه مرگ شیرینی...